نمیفهمم
پایان دادن به این شروع ها برایم ناگوار است
دلم نخواهدکاری را که شروع کردم به این سادگی ها پایان بدهم
دو روز تمام سعی میکردم به ژیتاس کمک کنم تا اذ شر قفلهاش خلاص شه
ولی العان دیگه موقعش رسیده که تنهاش بگذارم.. برات آرزوهای زیادی میکنم ژیتاس عزیزم
و امیدوارم که بعدها .. در جایی دیگر .. تو را ببینم
.. و باز ..
فروردین۱۳۸۸
هنوز به دنبال ردی از تو میگردم
شهریور۱۳۸۸
No comments:
Post a Comment